معنی لقب صنیع الملک

حل جدول

صنیع الملک

لقب صنیع الملک نقاش بزرگ دوره قاجار

بزرگترین نقاش دوره قاجار


لقب صنیع الملک

رافائل ایران


لقب صنیع الملک نقاش بزرگ دوره قاجار

صنیع الملک

رافائل ایران


لقب صنیع الملک نقاش دوره قاجار

رافائل ایران

لغت نامه دهخدا

صنیع

صنیع. [ص َ] (ع ص) چربدست. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). || (اِ) کار. || (ص) شمشیر زدوده ٔ آزموده. (منتهی الارب). || پرورده. تربیت یافته. مخصوص بکسی:
تو سیف دولتی و عز ملتی که ترا
صنیع خویش خلیفه به نامه کرد خطاب.
مسعود.
|| مصنوع ساخته: هو صنیعی، یعنی آن کار ساخته و برآورده ٔ من است. || اسب داشت نیکویافته. (منتهی الارب). الفرس الذی احسن القیام علیه. (اقرب الموارد). || (اِ) طعام که در راه خدا دهند. (منتهی الارب). || (اِمص) احسان. (اقرب الموارد). نیکوئی. (منتهی الارب): ما احسن صنیع اﷲ عندک، ای احسانه. (اقرب الموارد). چه نیکو است کار خدا. || (ص) رجل صنیعالیدین، چربدست و باریک کار و ماهر در پیشه ٔ خود. (منتهی الارب).


الملک

الملک. [اَ م ُ] (اِخ) نام شصت وهفتمین سوره از سوره های قرآن کریم. مکی است و 30 آیه دارد.

الملک. [اَ م ُ ک ُ لِل ْ لاه] (ع جمله ٔ اسمیه) (مثل) پادشاهی خدای راست. مأخوذ از آیه ٔ «والملک یومئذ ﷲ» (قرآن 56/22). یا آیاتی نظیر آنست. رجوع به ملک شود.

الملک. [اَ م َ] (اِخ) (بلوط ملک) مکانی است در اشیریوش، و این اسم اکنون در «وادی ملک » که متصل به قیشون و نزدیک دریا واقع است باقی است و چندان از کوه «کرمل » دور نیست. (از قاموس کتاب مقدس).


صنیع حضرت

صنیع حضرت. [ص َ ع ِ ح َ رَ] (اِخ) از کسانی بود که در مبارزه ٔ مشروطیت پیوسته دولتیان را یاری میداد و جمعی از اوباشان را فراهم آورده بمجلس می تاخت. کسروی نویسد: روز بیست و سوم آذر (1286 نهم ذوالقعده ٔ 1326 هَ. ق.) گروهی از بی سر و سامان (های) چاله میدان بسردستگی صنیعحضرت هر کدام از کوی خود راه افتاده رو بسوی مسجد سپهسالار روانه شدند... امروز انبوهی از انجمنها در مدرسه ٔ سپهسالار میبودند. اوباشان زمانی بودند و بیاسودند، ناگهان به هیاهو برخاستند و به مجلس و مشروطه دشنامها سرودند و با این هایهوی و عربده از مدرسه بیرون آمده، رو بسوی مجلس نهادند... (تاریخ مشروطیت ص 505). و هم او نویسد: چون در جلسه ٔ بیست و سوم (نهم ذوالحجه). محمدعلیشاه مجدداً با مشروطه خواهان دوستی کردو دستور داد اوباشان را دستگیر کنند. صنیع حضرت پنهان شد و او را در خانه ٔ پدرزن خود دستگیر کردند که در میان آنان گریخته بود. (همان کتاب ص 529). سرانجام در روز دوشنبه ٔ 13 بهمن (بیست ونهم ذوالحجه) بموجب رأی عدلیه به دوهزار ضربه شلاق و ده سال حبس در کلات محکوم شد و به صوب زندان اعزام گشت. (همان کتاب ص 533).برون نویسد: در همان روز که مجلس را بتوپ بستند، محمدعلیشاه او و دیگر تبعیدیان کلات را بازخواند. (انقلاب ایران ص 214). پس از فتح تهران و استقرار مشروطیت او و چند تن دیگر از سران استبداد چون میر هاشم تبریزی و شیخ فضل اﷲ نوری بموجب رأی دادگاه اعدام شدند.

فرهنگ معین

صنیع

ساخته شده، پرورش داده شده، صیقل شده، ماهر در حرفه و پیشه، طعام. [خوانش: (صَ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

صنیع

[قدیمی]
مصنوع، ساخته‌شده،
پرورش‌داده‌شده،
ویژگی شمشیر صیقل‌شده،
(اسم) صنعت، عمل، کار،

فرهنگ فارسی آزاد

صنیع

صَِنیْع، مصنوع- ساخته شده- احسان- عمل پسندیده- طعام- لباس پاک و نیکو- ماهر و حاذق- شمشیر صیقلی (جمع: صَنائِع-صُنُع)،

فرهنگ فارسی هوشیار

صنیع

پرورده تربیت یافته ساخته شده

معادل ابجد

لقب صنیع الملک

473

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری